هر روز تنگ غروب تو سربازی

صفا داره لب مرز تیر اندازی

چه خوب و قشنگه بیابونا

در حسرت دیدن یه لحظه خیابونا

اس ام اس سربازی جدید

سر دیگ عدسی غوغا می شه

توی دیگ عدس افتاده یک مگس

بخورم نخورم گرسنه می مونم

قدر آش ننم رو حالا می دونم

اس ام اس سربازی جدید

سر پستم رسیدم خوابم آمد

محبت های مادر یادم آمد

نوشتم نامه ای با برگ چایی

کلاغ پر می روم مادر کجایی

اس ام اس سربازی جدید

نوشتم نامه ای با برگ انگور

جدا گشتم دو سال از خانه ام دور

اس ام اس سربازی جدید

از آن روزی که سربازی به پا شد

ستم بر ما نشد بر دخـــتران شد

بسوزد آن که سر بازی به پا کرد

تمام دخـــتران را چشم به راه کرد

اس ام اس سربازی جدید

بسوزد آنکه سربازی بنا کرد

تو را از من مرا از تو جدا کرد

گروهبانان مرا بیچاره کردند

لــباس  شخصی ام را پاره کردند

به خط کردند تراشیدند سرم را

لباس آش خوری کردند تنم را

اس ام اس سربازی جدید

هر روز تنگ غروب تو سربازی

صفا داره لب مرز تیر اندازی

تا چهل چراغ پادگان روشن میشه

سر دیگ عدسی غوغا میشه

اس ام اس سربازی جدید

به صف کردند تراشیدند سرم را

لباس ارتشی کردند تنم را

الهی خیر نبینی سر گروهبان

که امشب کردی تو مرا نگهبان

اس ام اس سربازی جدید

حیف نون سربازیش تموم می شه

وقتی کارت پایان خدمتشو بهش میدن

نگاه می کنه می گه : ای بابا من که ازینا چهارتا دارم!

اس ام اس سربازی جدید

به سربازی روم با کوله پوشتی

به دستم داده اند یک نان خشکی

به خط کردن تراشیدم سرم را

لباس ارتشی کردن تنم را

لباس ارتشی رنگ زمین است

سزای هر جوان آخر همین است

اس ام اس سربازی جدید

به حیف نون می گن چرا می ری سربازی؟

می گه فقط به خاطر مرخصی هاش

اس ام اس سربازی جدید

پدرم گفت که در دوره ی سربازی و دوری ز پدر

مادر و آدم شدن و ساچمه پلو خوردن بسیار

شود هر پسر بی هنری مرد

و دگر لوس و ننر بودن انسان بشود در



تاريخ : شنبه 29 آبان 1395برچسب:, | 20:21 | نویسنده : بنیامین شهسواری |

از آن روزی که سربازی به پا شد-

ستم بر ما نشد بر دخـــتران شد

بسوزد آن که سر بازی به پا کرد-

تمام دخـــتران را چشم به راه کرد

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

هر روز تنگ غروب تو سربازی

صفا داره لب مرز تیر اندازی

تا چهل چراغ پادگان روشن میشه

سر دیگ عدسی غوغا میشه

توی دیگ عدس ، افتاده یک مگس

بخورم ، نخورم گرسنه می مونم

قدر آش ننم رو حالا می دونم

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

سر پستم رسیدم خوابم آمد - محبت های مادر یادم آمد

نوشتم نامه ای با برگ چایی - کلاغ پر میروم مادر کجایی

نوشتم نامه ای با برگ انگور - جدا گشتم دو سال از خانه ام دور

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

به صف کردند تراشیدند سرم را

لباس ارتشی کردند تنم را

الهی خیر نبینی سر گروهبان

که امشب کردی تو مرا نگهبان

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

غضنفر سربازیش تموم میشه، وقتی کارت پایان

خدمتشو بهش میدن، نگاه میکنه میگه:

ای بابا، من که ازینا چهارتا دارم! ...

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

به سربازی روم با کوله پوشتی

به دستم داده اند یک نان خشکی

به خط کردن تراشیدم سرم را

لباس ارتشی کردن تنم را

لباس ارتشی رنگ زمین است

سزای هر جوان آخر همین است

 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

 

به عضنفر میگن چرا میری سربازی؟

میگه والا فقط به خاطر مرخصی هاش

 



تاريخ : چهار شنبه 24 مهر 1392برچسب:, | 10:10 | نویسنده : بنیامین شهسواری |

صفحه قبل 1 صفحه بعد